روزبه افضلی :مهندس معدن

ساخت وبلاگ
        آغازدیگر.............آن چه مي خواستم اين نبودكه كاكلم را باد ببردوسرم كدوي مزرعه ی جهانشود.آن چه مي خواستماين نبودكه آدمكي شوموباد آستينش را بجنباند.به پایانی رسیده امکه آغاز دیگری است.آن چه مي خواستم اين نبود.     رضا افضلی 1380 http://rezaafzali.blogfa.com/posts/ عناوین مطالب وبلاگ پدرمhttps://www.facebook.com/reza.afzali.7/photos_all مطالب پدرم در فیس بوک تصویر پدرم روزبه افضلی :مهندس معدن...
ما را در سایت روزبه افضلی :مهندس معدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozbehafzalia بازدید : 164 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 13:33

شش شعر از رضا افضلی به انتخاب استاد شفیعی کدکنی   دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی/ سی شعر از شش شاعر امروز خراسانی به نقل ازمجله ی چیستا/سال هفتم/بهمن ۱۳۶۸/شماره۵   آرزوی درخت زان پیشتر که بشکنید شاخۀ مرا و بر آتشم حلقه زنید باید یقین کنید چراغ میوه هام ذایقه ای را روشن نمی کند و سایه سار ندارم دوست دارم پرنده ای فراری در برگ های من آشیانه بسازد از چوبم گهواره بسازید نه تابوت. از من کبریتی بسازید که فتیلۀ زندگی را روشن می کند.   ریشه ام را در خاک باقی گذارید تا از خانه همسایه سر برآورم.   در استوانة قلم من   در استوانة قلمم خشمِ ملّتي است: نارنجكانِ واژه چترِفروغ را در خيمه گاهِ آبي پُر وصله پيوسته مي شكوفاند.   در استوانة قلمِ من انبوهِ سوگوارِ زنانند باگيسوانِ غمزده با چهرِ پرخراش   در استوانة قلمِ من شوقِ بلند قامت خورشيد است درياي خشمِ تودة مرداني است با رخت هاي چپلي و دستان صخره اي كه گيسوان دخترِ فردا را مي بافند.   در استوانة قلمم عشقِ ملّتي است.   ماهي بركه اي شفّاف، چون صبحي زلال رقصگاهِ ماهيانِ رنگ رنگ تا به اعماقِ زلالش آشكار ذرّه ذرّه، ريگ ريگ و سنگ سنگ   در ميانِ گلّه هاي ماهي ا روزبه افضلی :مهندس معدن...
ما را در سایت روزبه افضلی :مهندس معدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozbehafzalia بازدید : 200 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 13:33

وقتی که تَبلت آمد...دنیای ما دگر شد، وقتی که تَبلت آمدرایانه بی پدر شد،وقتی که تَبلت آمد/قاپید زندگی را، ازکودک و زن و مردبس عمرها هدر شد ، وقتی که تَبلت آمد/در دست های هرکس، در کوچه و خیابانهمراه و همسفر شد ، وقتی که تَبلت آمد/چت می کند شبان و همکار او به گلهبی وحشت از خطر شد، وقتی که تَبلت آمد/زارع کنارِ خرمن، شد گرم گفت و گوهاباچت سوار خرشد،وقتی که تَبلت آمد/شام و ناهار دایم، یخ زد کنار بسترصبحانه مختصر شد،وقتی که تَبلت آمد/خواب خوش و فراغت افسانه گشت و شب هاپیوسته با سحر شد،وقتی که تَبلت آمد/ هر چیز جلوه گر شد دردستگاه کوچکاسباب خیر و شر شد،وقتی که تَبلت آمد/زیر لحاف حتی آید صدای تق تقاحساس در به در شد،وقتی که تَبلت آمد/از وایبر گذشت و باتلگرام آدماز هر کجا خبر شد،وقتی که تَبلت آمد/هم در قطار شهری،هم خودروِ عمومیمخلوق کور وکر شد،وقتی که تَبلت آمد/در خانه هم نباشد آرامش آدمی رادولا شد و دمر شد،وقتی که تَبلت آمد/«تبلت به دست» یک دم، ثابت نماند بر جایگه زیر و گه زبر شد،وقتی که تلبت آمد/دیگر مجال صحبت با دیگران نباشددیدار بی اثر شد،وقتی که تَبلت آمد/جمع کتاب خوان هم، کم گشت اندک انککای روزبه افضلی :مهندس معدن...
ما را در سایت روزبه افضلی :مهندس معدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozbehafzalia بازدید : 170 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 13:33